Saturday, January 28, 2012

روشنگری

اگر گاه گداری از من گله ای می شنوید از این مهاجرتی که کردم. از این که چرا دورم از کشورم دلیل بر نارضایتی نیست.

شایسته است که بگویم دغدغه های من برای جایی که متولد شدم جایی که سرزمین من است از پس آشناییهایم با آرامش و اعتبار رشد عجیبی داشته


اینکه من اینجا وضعیت معلولین این کشور رو می بینم، اینکه یک کسی که نه دست داره و نه پا به تنهایی از پس نیازهای اولیه و حتی بیشتر خودش بر میاد منو خوشحال میکنه منو راضی میکنه اما برای آدمهای این سرزمین. اما بهم حق بدین که دلم بگیره از اینکه کشور من چندین برابر معلولین اینجا، جانبازانی داره که برای همون سرزمین به این روز افتادند اما حتی امکان رد شدن از خیابون رو بدون کمک ندارند . پس آرامش اینجا من رو به فکر بیشتری نسبت به میهنم وا می داره.


اینکه من اینجا روزی نمیشه که عده ای خانم و آقای بالای 80 سال رو سوار ون، شاد و خندان نبینم که گویای اینه که یا دارن به تفریح میرن و یا از تفریح بر می گردند و وقتی متوجه میشی که این تفریحات براشون به صورت رایگان هست ،خوشحال میشی برای اینکه قراره اینجا پیر شی. خوشحال میشی برای آدمهای اینجا که چقدر آرامششون زیاده در این سن و چقدر با ارامش به استقبال آخر این دوره خواهند رفت. و من در پس تمام این خوشحالیها دلم میگیره برای تمام مادر بزرگان و پدر بزرگان پیری که اگر هم پس اندازی دارند باید برای مراسم عقد این نوه و پاگشای اون نوه نگهش دارند و جایی برای تفریح خودشون نمی ذارند مگر اینکه همون بچه ها و نوه ها براشون وقت بذارند که اونها هم گرفتارتر از اینها. و این کشور و در آمد این کشور هست که شاید بتونه به من یا به امثال من کمک کنه، در حد توانمون ،این امکانات رو به صورت رایگان برای این عزیزان فراهم بیاریم.


اینکه من اینجا احترام کارمند و کارفرما رو میبینم و اینکه چرا در کشور من این احترام و این رفتار مثبت متقابل حفظ نمیشه اجازه نمیده من فقط و فقط خوشحال باشم و خدا رو شکر کنم که آخ جون که اینجا هستم و هیچ دغدغه و نارضایتی برای مردمم نداشته باشم.


اینجا بودن من به من کمک کرده که تواناییهایی رو توی خودم کشف کنم که با امکانات همین جا بتونم رشدش بدم و در نهایت برای همین جا و بیشتر برای مردم کشورم به کار بندازم.

پس اینجا بودنِ من، من رو راضی میکنه و خوشحالم از این مهاجرت اما نه اینکه بگم من خوشحالم من خودم رو از اون همه گرفتاری نجات دادم پس دیگه همینه.

نه هرگز نمیگم ،به هیچ قیمتی.

من خوشحالم برای اینکه به همراه عزیز زندگیم در جایی پر از آرامش زندگی می کنم. و خوشحالم چون تمام تلاشم رو می کنم که تمام چیزهایی که من در این سوی دنیا یاد می گیرم رو روزی در حد توانم در سرزمینم پیاده خواهم کرد.


من تمام تلاشم رو برای زندگی مشترک می کنم، اما من بدون دغدغه دیگران زنده نیستم.

No comments:

Post a Comment