شاید هوایی شدم . شاید خیلیها فکر کنند که ثبات روحیم رو از دست دادم ،ولی از ته دل حس می کنم این جایگاهی که امروز دارم اونی نیست که باید داشته باشم. نه از نظر بالا و پایین. از نظر اینکه دلم میخواد یک چیز دیگه باشم. این شاید برای زندگیمون هم بهتر باشه. شاید بهتره که یک تغییری بدم .
مدتهاست حس می کنم رسالت خودم رو در مورد خودم، زندگیم، همسرم، جامعه ای که توش زندگی می کنم، جامعه ای که توش به دنیا اومدم رو می دونم.
امیدوارم اونی که داره هر روز منو مشغول خودش می کنه درست باشه.
به امید اینکه سال آینده که می خوام در این ماه سال چیزی بنویسم. بنویسم که الان در راه رسالتم دارم قدم بر می دارم.
و باید در راهش اول برای دانشگاه اقدام کنم . امیدوارم بتونم موفق باشم.
شاید همه آدم ها زمان هایی در زندگیشون می ایستند و به عقب نگاه می کنند و شاید این یکی از مهمترین زمان های زندگی آدم ها باشه. بعضی ها افسوس می خورن، بعضی ها لذت می برن اما بعضی ها خواسته هایی رو در اعماق درونشون تشخیص می دهند، تصمیمی می گیرن و مهم تر بعضی ها اون تصمیم رو عملی می کنن. خواسته هایی که پائلو کویلو - توی کتاب کیمیاگر - بهشون می گه افسانه شخصی.
ReplyDeleteاینکه پس از سال ها وقتی به خودت دوباره نگاه کردی چقدر از خودت راضی هستی یا احساس خوشبختی می کنی به اون بر می گرده که چقدر تونسته باشی اون تصمیم هات رو عملی کنی. چقدر تونسته باشی افسانه های شخصیت رو محقق کنی.
اما یه واقعیت دیگه هم وجود داره اونم اینه که ما آدم ها ممکنه یک خواسته یا افسانه شخصی نداشته باشیم. این خواسته در طول زمان عوض بشه یا حس کنیم قبلی ها حتی درست هم نبودن. البته منظورم آرزو های گاه کوچک نیست خواسته هایی در اعماق وجود و عمدتا مربوط به سرنوشت آدمه.
فکر می کنم مهم نیست که خواسته های آدم عوض بشن یا حتی آدم در گذر زمان فکر کنه که قبلی ها غلط بودن. مهم اینه که در راه تحقق شون قدم برداشته باشه و اینکه چند تاشون رو حتی اگه خیلی صحیح هم نبودن محقق کرده باشه.
آدم وقتی احساس خوشبختی می کنه که به قول تو رسالتش رو انجام داده باشه و همیشه به حرف دلش گوش کنه. اون بر خلاف سرش هیچ وقت دروغ نمی گه.