Thursday, June 30, 2011

زادروزت فرخنده باد

در این سالهای کم در کنارت. لجظه لحظه آموختم. آموختم که با تو بودن هر چند که مرا از تمام سالهای عمرم و از همه یافته هام دور کرده است، اما برایم دنیایی را به همراه داشته است که بی تو مقدور نبود.
دنبال دستت گشتم. لمسش کردم و تو در اوج خواب و در اوج خرناس شبانه. فشردی دستم را و این یعنی که در هر لحظه مرا حس می کنی و این یعنی زندگی. یعنی امید. یعنی هر چه امروز داریم بهترین است و شکر گذارم از همه این بهترینهای با تو.

صدای چه چه پرنده ها، طلوع زیبای این مرز و بوم ،همه و همه به من صبح را نشان داد، صبح زاد روز تورا. امروز 36 سال از عمرت می گذرد و من پنجمین سال است که فرخنده باد را برایت سر می دهم.

از اینکه در همچین روزی به تو تبریک گفتم و از اینکه شروع شد رابطه ای که شاید هر دوی ما به دنبالش می گشتیم. خوشحالم.

زادروزت فرخنده باد عزیزم. برایم بمانی تا بتوانم برایت بهترین باشم.

1 comment:

  1. سپاس از لحظه لحظه های حضورت که زندگی من رو شیرین کرده

    ReplyDelete