Wednesday, October 17, 2012

نامه

حامد رفت ایران برای سفر کاری، بماند که همکارش یعنی رییسش که باهاش بوده چقدر دیدش نسبت به ایران بهتر شده و چقدر دوست داره که با زن و فرزند بره و شهرهای بیشتری رو بگرده. از خانواده خواستم که برام نامه بنویسند، یک جورایی دلم میخواست صدای نفسشون رو توی پاکت نامه حس کنم. بوی دستهای آدمها توی ایمیلشون پخش نمیشه.اثر چایی که اون ساعت دستشون بوده رو نمیتونی روی نامه ببینی. همه هم برای اینکه دل من نشکنند خواسته بودند که همکاری کنند. از همه فقط ۲ خطی دریافت کردم که بوی دستهاشون رو میداد ولی فقط برای نشکووندن دل من من بود. انگار همه حتا پدر و مادرم هم این روزها با اینترنت راحت ترن و البته که خواهرم تنها کسی بود که منو فهمیده بود. حتا نامش رو گذاشته بود توی یک پاکت و چسب زده بود. انگاری چسبش رو هم با زبون زده بود. ممنونم از همه اما از خواهرکم خیلی بیشتر.

No comments:

Post a Comment