Thursday, May 24, 2012

ضرب المثل

وقتی که به یک زبان دیگه شروع می کنی به صحبت کردن، نا خود آگاه توجهت به زبان خودت بیشتر میشه. و از طرفی هم زندگی دو زبانه کلا رنگ و بوی دیگه ای داره. این روزها دیگه وقتی دارم مدتی انگلیسی صحبت می کنم یا در یک جلسه هستم، به این زبان فکر هم می کنم، اما وقتی بر می گردم پشت میزم و کامپیوترم دوباره فکرم به زبان مادری اش بر می گرده. در تمام زمانهایی که دارم انگلیسی فکر می کنم ضرب المثلهای ایرانی همراهم هستند و به این نتیجه رسیدم که چقدر من توی حرف زدنم نیاز به یاد گرفتن ضرب المثلهای انگلیسی دارم. مثلا اون روز داشتیم با همکارم سر یک پروژه حرف می زدیم، که داشت می گفت فلانی فلان کار رو کرده فلان مشکل رو توی قطعه ایجاد کرده حالا که سخت شده زده زیرش. دلم میخواست یک چیزی معادل "هر کی خربزه می خوره پای لرزش می شینه" بگم که خب بلد نبودم. "یا چند روز پیش به رئیسم می خواستم بگم باید برای موفقیت در فلان کار، "طرف رو به مرگ بگیریم که به تب راضی بشه. مثلا توی توضیحات فنی یک قطعه، یک قطعه ای اضافه شده بود بعد هم کم شده بود. یعنی می شد اصلا نباشه، دلم میخواست بگم اینجا" نه خانی آمده "است نه خانی رفته است و کلی چیزهای دیگه

No comments:

Post a Comment