Friday, March 1, 2013

مامان

مامانم الان توی راه اومدن به خونه ماست، در آسمان، هیچ وقت فکر نمیکردم مادرم برای رسیدن به خانه ما باید 20 ساعت در اسمان پرواز کند تا مسیر خانه مرا طی کرده باشد. اما می آید و من چه خرسندم از این حضور و چقدر دلم برای با او بودن برای مدتی، خلوت کردن و قدم زدن و حرف زدن و سکوت کردن و .. دلم برای روزهای کودکی ام چقدر تنگ شده. خوب که فکر می کنم سالهاست که نشده که من باشم و مادرم تنها ،همیشه دوستان و فامیل و همه چی بوده که البته خوب هم بود ولی اینبار بیش از همه من هستم و مادرم. مامان گلم منتظرتم. دوست دارم هوارتا. امیدوارم دفعه بعد با بابا بیاین.

1 comment:

  1. اولین باری که مامانم پیشم اومد دل تو دلم نبود. همیشه تا قبل از اون هر هواپیمایی که تو آسمون میدیدم به همسرم میگفتم «مثلا مامان من اون تو باشه» و میخندید!

    ReplyDelete