روزهای اول مهاجرت و علاقه خودم به آشپزی و اشتیاق زیبا و تشویق آقای همسر، رفتن به رستورانهای متنوع این شهر و حس لذت از ارائه زیبای غذا همه و همه دست به دست هم داد تا من هرچه بیشتر به این حرفه علاقه مند بشم. هرچه بیشتر بپزم هرچه بیشتر بخوام یاد بگیرم. و هرچه بیشتر تلاش کنم.
کم کم دیدم دلم میخواد ازشون عکس بگیرم. کم کم دیدم دوست دارم دیگران هم ببینم و امروز دیگه به شدت می بینم که خیلی دلم میخواد که خیلی بیشتر از این کاربدونم.
برای همین از همسر خواهش کردم یک کلاسی متناسب پیدا کنه که کرد و من از هفته دیگه میرم که فنون سر آشپزی رو یاد بگیرم.
خیلی دوست دارم که ادامه بدم و ببینم بالاخره سر از کجا درمیارم.
البته که فکر کنم برای روحیه و حالم هم خیلی خوبه. خیلی زیاد.
البته بی انصافی نکنم که برنامه جذاب و دیدنی مستر شف هم سهم عمده ای در این تصمیم داشت.
به امید موفقیت
بعضی وقتها آدم یه چیز هایی رو توی خودش کشف می کنه که تازه می فهمه چقدر در اون ها توانایی داشته. من که می دونم تو جچقدر آشپز خوب و قابلی هستی و چقدر این توانایی در تو پیشرفت کرده!
ReplyDeleteواقعا خوش به حال من!